درون کاوی به سبک خویش

ساخت وبلاگ
این روزها چیزی مرا به این درختِ زردآلو پیوند می‌دهد. اوایل فروردینِ هرسال شکوفه می‌دهد و اواسط پاییز برگ‌هایش می‌ریزد. بوی شکوفه‌های سفیدش را می‌فهمم فقط نمی‌دانم آیا زنبور‌های روی شکوفه‌هایش هم این درخت را می‌فهمند؟ آیا ریختنِ برگ او را در پاییز دیده‌اند؟ چنان که الان شکوفه‌هایش را می‌بینند؟ آیا وقتی روی شکوفه‌هایش می‌نشینند بوی او را می‌فهمند؟ با این حال، من می‌دانم این درخت چیست! هر سال همین است. دستِ من با شیارهای تنه‌اش آشناست و من بارها زیر آن به فلسفه‌ی جهان اندیشیده‌ام. چیزی که مرا به درخت پیوند می‌دهد، خودِ درخت است؛ تکرار درخت بودگیِ او که معرفتِ من به آن درخت بودگی را تکرار می‌کند:"فروردینِ هرسال شکوفه می‌دهد و اواسط پاییز برگ‌هایش می‌ریزد."طبیعت چنین است، اما نه انسان. انسان، در طبیعت و چیزی فراتر از آن است و این چنین است که "تکرار درخت بودگی" را در می‌یابد. + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:41

چیزی را که درک میکنی، هم آن هستی و هم آن نیستی و درک کردن همه چیز نیست که تو را خواهد کشت، بلکه درک این جمله‌.

+ نوشته شده در ساعت توسط Leila  | 

درون کاوی به سبک خویش...
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:41

اون: این و باهاش موافقم: "بد بیراه هم نمیگه. یونانیان از بس عمیق بودند سطحی بنظر می‌رسیدند. افزایشِ شناخت به افزایشِ توان منجر میشه و افزایشِ توان در نهایت به فرارَوی از مرحله‌ی نیهیلیسم.بنظر من نیهیلیسم واقعاً بی‌معنیه و هیچکس نمیتونه نیهیلیست باشه مگر این‌که نخست یک عقل‌گرای جزم‌اندیش باشه، چون نیهیلیسم نتیجه‌ی جواب ندادنِ معنای عقلی‌ایی‌ست که از جهان انتظار می‌رفت، اما دست‌اش پوچ شد.طبیعتِ ما در ستیزِ دائمی با نیروهایی است که لحظه به لحظه می‌خواهند تجزیه‌مان کنند؛ و همین جنگ، خود، انگیختار و معنایی‌ست برای زندگی."تو: ترجمه: دیوانه بودن ما، حاصل توانشِ عقلی ما برای گریز از نهیلیسم است درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:41

در جایی نوشته‌ام: مفهوم گناه، زاده‌ی ادیان نیست، بلکه انسان با ظرفیت بیولوژیکی برای آن زاده می‌شود و در واقع، گناه بخشی از هویت انسان است‌.جمله‌ی ترسناکی است، نمی‌دانم کدام من از من و در پس چه ادراکی به این عبارت رسیده است. و در جای دیگری: زندگی بشر چگونه بدون وجود یک امکان برتر ادامه دارد؟ بقول رضا در فیلم خدا نزدیک است: آدم‌ها چجوری بدون دلیل زندگی می‌کنند؟این من را می‌شناسم! باقی من‌ها؟ در باقی سطور دفترچه... + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 1 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 12:54

ساعت ۶ صبح، با عجله کتاب‌ها را در کیفش قرار می‌دهد. به تازگی چیدمان کتاب‌خانه‌اش را کمی تغییر داده است؛ چشمش به کتاب کوچکی می‌افتد؛ هنر و مرگ، آنتونن آرتو.نمی‌داند کی و چرا آن را خریده است. با بیقراری جلد کتاب را نگاه می‌کند؛ شاعری پیشرو و از پیشگامان سورئالیسم که که تتاتر را همزاد زندگی می‌دانست و عمرش در تیمارستان‌های فرانسه تباه شد. آرتویی که عزم سفر به ورای مرزهای ناممکن کرده بود در واپسین‌ ماه‌های عمرش وقتی به سخنرانی دعوت می‌شود، چیزی برای گفتن به مخاطبانش ندارد به جز آوازهایی دردناک و نگاهی موهوم، گویا آنچه که او می‌خواست بگوید ورای امکان زبان نمادین بشری بود.کتاب را به تندی ورق می‌زند: من آنم که غایب ابدی از خودش، که همیشه کنار خودش راه می‌رود.آن را داخل کیف قرار می‌دهد؛ خوشحال و مردد از جنونی دیگر..‌ + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 3 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 12:54

- آن دم که با فضیلت یکی باشی، فضیلت نیز پیوسته آنجاست. آن دم که با "گم‌گشتگی" یکی باشی، "گم‌گشتگی" مشتاقانه آزموده خواهد آمد. - فهمیدن همه چیز و در عین حال، گشودگی در قبالِ آن‌ها، این است فضیلت باستانی. از کرامات لائودزه؛ چه‌هاست در سر این قطره‌ی محال اندیش! رهسپار تجربه‌ی بیرون نیستیم، بلکه آن را به شکل درونِ خویش لمس می‌کنیم. + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 3 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 12:54

- فردا باید کارم رو تحویل بدم، ساعت ۱۲ شب بیا دنبالم. یک جای خلوت رو می‌شناسم بریم رولت روسی بازی کنیم؛ اگر من مردم، تو برو به جام دفاع کن. اگر تو مردی، من به جات مصاحبه دکتری شرکت می‌کنم. کسی هم چیزی گفت، با لحن مرتضی کیوان میگیم: که دوستان‌مان راه ما را ادامه خواهند داد. - مشکلی نیست، فقط ۱۲ شب رو مامانم نمیذاره بیام، فردا ۷ صبح میام. - یعنی تو با خودکشی مشکلی نداری، فقط زمانش رو مشکل داری؟ - آره، صبح کجا بیام؟ کتاب زوال بشری رو هم میارم. - حالا امون بده. شاید تا فردا هفت صبح نظرم عوض شد! + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:28

کشیش با لحن تندی جواب داد: شاید این وظیفه‌‌ی من باشد که سرگردان باشم، شاید این سِمَتی باشد که از جانب خدا به من واگذار شده، من هم خیال ندارم نافرمانی کنم.

مرد جوان جواب داد: خوشا به حال کسی که پیش از آنکه موضع مشخص بگیرد و پیش از آنکه رک و راست " آری" یا "نه" بگوید، بمیرد.

+ نوشته شده در ساعت توسط Leila  | 

درون کاوی به سبک خویش...
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:28

مورسو، توی کتاب بیگانه‌ی کامو به زندگی عشق می‌ورزه، شن‌های داغ اون ساحل کذایی که توش اون مرد عرب رو میکشه براش لذت بخش‌اند، زنان - به خصوص ماری- رو دوست داره و گرمای خورشید رو توی شیارهای تنش حس میکنه. اما زندگی همچنان در کلیت خودش برای اون پر از ابهامه؛ ((امروز مامان مرد، شاید هم دیروز نمی‌دانم. در واقع این را می‌دانستم که مردن در سی سالگی یا هفتاد سالگی فرق چندانی با هم ندارند.))شاهرخ مسکوب عاشق زندگیه، عاشق گیتا و دخترش غزاله، عاشق موزه‌های پاریس و کوه‌های ایران و گریزان از مرگ؛ ((مدتی هست حس میکنم زمان در من می‌وزد و گاهی حس میکنم مرگ مرا ور انداز می‌کند.)) اما برخی روزها توی اون دکان عکاسی کوچیکش که اگر احمد - خواهر زاده‌اش- نباشه، نمی‌تونه اداره‌اش کنه به تنهایی انسان و غربت زندگی فکر میکنه‌.زندگی پر از دلبستگی‌هاست، زمان در من می‌وزد و در مقیاس کیهانی، جهان ساکت است چه انسان باشد چه نباشد. + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:28

طی این سال‌ها چیزی عوض نشده است. حتی همین که می‌دانم چیزی عوض نشده است نیز عوض نشده است!و امشب بیست و اندی سال از آن می‌گذرد. مادرم امشب گفت: قبل به دنیا آمدنت ماه را در خواب دیدم و ماه یعنی؛ بلندی و شکوه!من یک عمر است که به دنبال ماه می‌گردم و حال، خودم را نیز گم کرده‌ام. در تمام این سال‌ها به دنبال " نا‌ممکن‌ها" رفتم و اینک خسته، در حالی که در گوشه‌‌ی این اتاق کتاب‌های کلاسیک ادبیات می‌خوانم از مُتنَبّی - شاعر معروف عرب- می‌شنوم که: هر آن کس که در اندیشه‌ی محال است، از بین خواهد رفت!آری مادرم! این تعبیر خوابِ توست و بقول عیسی، در کتاب "آخرین وسوسه‌ی مسیح" بد به حال مادری که فرزندی به دنیا آورد که متفاوت باشد، وای به حال مریم که پسرش پیامبر است.آری! من سال‌هاست که این حرف‌ها را تکرار می‌کنم و هنوز چیزی تغییر نکرده‌است! حتی همین حرف‌ها.درست به اندازه‌ی همین مصرع مولانا محال:تو آن نوری که دوزخ را به آب خود بمیرانی‌.لام. میم.برای تولدت دختر. + نوشته شده در ساعت توسط Leila  |  درون کاوی به سبک خویش...ادامه مطلب
ما را در سایت درون کاوی به سبک خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parvazerooh1376 بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 18:25